صائب تبریزی (غزلیات)/ز گل فزود مرا خارخار خندهی تو
' | صائب تبریزی (غزلیات) (ز گل فزود مرا خارخار خندهی تو) از صائب تبریزی |
' |
ز گل فزود مرا خارخار خندهی تو که نیست خندهی گل در شمار خندهی تو مرا ز سیر گلستان نصیب خمیازه است که نشکند قدح گل، خمار خندهی تو شده است گل عبث از برگ سر بسر ناخن گرهگشایی دلهاست کار خندهی تو گشود لب به شکر خنده غنچهی تصویر نشد که گل کند از لب، بهار خندهی تو در آی از درم ای صبح آرزومندان که سوخت شمع من از انتظار خندهی تو دهان غنچه به لب مهر دارد از شبنم ز بس خجل شده در روزگار خندهی تو