صائب تبریزی (غزلیات)/ساقی دمید صبح، علاج خمار کن
' | صائب تبریزی (غزلیات) (ساقی دمید صبح، علاج خمار کن) از صائب تبریزی |
' |
ساقی دمید صبح، علاج خمار کن خورشید را ز پردهی شب آشکار کن رنگ شکسته میشکند شیشه در جگر از می خزان چهرهی ما را بهار کن فیض صبوح پا به رکاب است، زینهار این سیل را به رطل گران پایدار کن شرم از حضور مردهدلان جهان مدار این قوم را تصور سنگ مزار کن درد پیالهای به گریبان خاک ریز سنگ و سفال را چو عقیق آبدار کن خود را شکفتهدار به هر حالتی که هست خونی که میخوری به دل روزگار کن شبنم زیان نکرد ز سودای آفتاب در پای یار گوهر جان را نثار کن تا کی توان به مصلحت عقل کار کرد؟ یک چند هم به مصلحت عشق کار کن