صائب تبریزی (غزلیات)/به تنگ همچو شرر از بقای خویشتنم
' | صائب تبریزی (غزلیات) (به تنگ همچو شرر از بقای خویشتنم) از صائب تبریزی |
' |
به تنگ همچو شرر از بقای خویشتنم تمام چشم ز شوق فنای خویشتنم ره گریز نبسته است هیچ کس بر من اسیر بند گران وفای خویشتنم چرا ز غیر شکایت کنم، که همچو حباب همیشه خانه خراب هوای خویشتنم سفینه در عرق شرم من توان انداخت ز بس که منفعل از کردههای خویشتنم ز دستگیری مردم بریدهام پیوند امیدوار به دست دعای خویشتنم ز بند خصم به تدبیر میتوان جستن مرا چه چاره، که زنجیر پای خویشتنم به اعتبار جهان نیست قدر من صائب عزیز مصر وجود از نوای خویشتنم