صائب تبریزی (غزلیات)/از سر خردهی جان سخت دلیرانه گذشت
' | صائب تبریزی (غزلیات) (از سر خردهی جان سخت دلیرانه گذشت) از صائب تبریزی |
' |
از سر خردهی جان سخت دلیرانه گذشت آفرین باد به پروانه که مردانه گذشت در شبستان جهان، عمر گرانمایهی ما هر چه در خواب نشد صرف، به افسانه گذشت منه انگشت به حرف من مجنون زنهار که قلم، بسته لب از نامهی دیوانه گذشت دل آزاد من و گرد تعلق، هیهات بارها سیل تهیدست ازین خانه گذشت عقل از آب و گل تقلید نیامد بیرون عشق اول قدم از کعبه و بتخانه گذشت مایهی عشرت ایام کهنسالی شد آنچه از عمر به بازیچهی طفلانه گذشت یک دم از خلوت اندیشه نیامد بیرون عمر صائب همه در سیر پریخانه گذشت