مثنوی معنوی/بقیهی قصهی پیر چنگی و بیان مخلص آن
نسخهٔ تاریخ ۲۶ ژوئن ۲۰۰۸، ساعت ۱۲:۳۸ توسط Pedram.salehpoor (گفتگو | مشارکتها) (صفحهٔ جدید: {{سرصفحه | عنوان = دفتر اول مثنوی | مؤلف = مولوی | قسمت =(بقیهی قصهی پیر چنگی و بیان مخلص آن) | قب...)
' | دفتر اول مثنوی (بقیهی قصهی پیر چنگی و بیان مخلص آن) از مولوی |
' |
آن زمان حق بر عمر خوابی گماشت تا که خویش از خواب نتوانست داشت در عجب افتاد کین معهود نیست این ز غیب افتاد بی مقصود نیست سر نهاد و خواب بردش خواب دید کامدش از حق ندا جانش شنید آن ندایی کاصل هر بانگ و نواست خود ندا آنست و این باقی صداست ترک و کرد و پارسیگو و عرب فهم کرده آن ندا بیگوش و لب خود چه جای ترک و تاجیکست و زنگ فهم کردست آن ندا را چوب و سنگ هر دمی از وی همیآید الست جوهر و اعراض میگردند هست گر نمیآید بلی زیشان ولی آمدنشان از عدم باشد بلی زانچ گفتم من ز فهم سنگ و چوب در بیانش قصهای هشدار خوب