فخرالدین عراقی (غزلیات)/ای یار، مکن، بر من بییار ببخشای
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | فخرالدین عراقی (غزلیات) (ای یار، مکن، بر من بییار ببخشای) از فخرالدین عراقی |
' |
ای یار، مکن، بر من بییار ببخشای جانم به لب آمد ز تو، زنهار ببخشای در کار من غمزده ای دوست نظر کن بر جان من دلشده ای یار، ببخشای زان پیش که از حسرت روی تو بمیرم بس دور بماندم ز تو بیمار، ببخشای اینک به امیدی به درت آمدهام باز این بار مکن همچو دگربار، ببخشای مرغ دل من بیپر و بیبال بمانده است در دام فراق تو نگونسار، ببخشای آن رفت که آمد ز من دلشده کاری اکنون که فرو ماندهام از کار، ببخشای از کرد عراقی خجل و خوار بماندم مگذار چنینم خجل و خوار، ببخشای