فخرالدین عراقی (غزلیات)/به خرابات شدم دوش مرا بار نبود
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | فخرالدین عراقی (غزلیات) (به خرابات شدم دوش مرا بار نبود) از فخرالدین عراقی |
' |
به خرابات شدم دوش مرا بار نبود میزدم نعره و فریاد ز من کس نشنود یا نبد هیچ کس از بادهفروشان بیدار یا خود از هیچ کسی هیچ کسم در نگشود چون که یک نیم ز شب یا کم یا بیش برفت رندی از غرفه برون کرد سر و رخ بنمود گفت: خیر است، درین وقت تو دیوانه شدی نغز پرداختی آخر تو نگویی که چه بود؟ گفتمش: در بگشا، گفت: برو، هرزه مگوی تا درین وقت ز بهر چو تویی در که گشود؟ این نه مسجد که به هر لحظه درش، بگشایند تا تو اندر دوی، اندر صف پیش آیی زود این خرابات مغان است و درو زندهدلان شاهد و شمع و شراب و غزل و رود و سرود زر و سر را نبود هیچ درین بقعه محل سودشان جمله زیان است و زیانشان همه سود سر کوشان عرفات است و سراشان کعبه عاشقان همچو خلیلند و رقیبان نمرود ای عراقی، چه زنی حلقه برین در شب و روز؟ زین همه آتش خود هیچ نبینی جز دود