شیخ بهائی (غزلیات)/اگر کنم گله من از زمانهی غدار
نسخهٔ تاریخ ۱ سپتامبر ۲۰۱۰، ساعت ۱۷:۵۱ توسط otr>Sahimrobot (ربات: بهبود نامها و علایم)
' | شیخ بهایی (غزلیات) (اگر کنم گله من از زمانهی غدار) از شیخ بهایی |
' |
اگر کنم گله من از زمانهی غدار به خاطرت نرسد از من شکسته غبار به گوش من، سخنی گفت دوش باد صبا من از شنیدن آن، گشتهام ز خود بیزار که بنده را به کسان کردهای شها! نسبت که از تصور ایشان مرا بود صد عار شها! شکایت، خود نیست گرچه از آداب ولی به وقت ضرورت، روا بود اظهار رواست گر من از این غصه خون بگریم، خون سزاست گر من از این غصه، زار گریم، زار بپرس قدر مرا، گرچه خوب میدانی که من گلم، گل؛ خارند این جماعت، خار من آن یگانهی دهرم که وصف فضل مرا نوشته منشی قدرت، به هر در و دیوار به هر دیار که آیی، حکایتی شنوی به هر کجا که روی، ذکر من بود در کار تو قدر من نشناسی، مرا به کم مفروش بهاییم من و باشد بهای من بسیار