محتشم کاشانی (غزلیات)/زهی ز دست کرم گسترت کرم باران
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | محتشم کاشانی (غزلیات) (زهی ز دست کرم گسترت کرم باران) از محتشم کاشانی |
' |
زهی ز دست کرم گسترت کرم باران فدای دست و دلت جان این درم داران به رنگ دست تو ابری ندیده چشم فلک که سیم ناب و زر سرخ از آن بود باران تفقد تو تدارک پذیر نیست که نیست ز ممکنات سبک باری گران باران ز گرم خونی و غمخواری تو کار حسد به این رسیده که خونم خورند غمخواران مدد که درین ملک رتبه سنجانند سبک کنندهی قدر بزرگ قدر نوشت نسخهی امساک و صبر هر که گرفت به جز تو در مرض فقر نبض بیماران جهان به چشم مبیناد محتشم من بعد به جز تو گر بودش چشم یاری از یاران