محتشم کاشانی (غزلیات)/لب پر سوال بر سر راهی نشستهام
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | محتشم کاشانی (غزلیات) (لب پر سوال بر سر راهی نشستهام) از محتشم کاشانی |
' |
لب پر سوال بر سر راهی نشستهام سائل نیم به وعده ماهی نشستهام زان شمع بس که داشتهام دوش اضطراب گاهی چو شعلهی خاسته گاهی نشستهام گل میدمد ز دامن و چشمم که روز و شب با دستهی گلی چو گیاهی نشستهام صیادوار ز آهوی دیر التفات او پیوسته در کمین نگاهی نشستهام دل ساخت سینه را سیه از دود خود ببین در پهلوی چه خانهی سیاهی نشستهام روز فریب بین که گذشت است محتشم سالی که من به وعده ماهی نشستهام