محتشم کاشانی (غزلیات)/همچو شمع از مجلست گریان و سوزان میرویم
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | محتشم کاشانی (غزلیات) (همچو شمع از مجلست گریان و سوزان میرویم) از محتشم کاشانی |
' |
همچو شمع از مجلست گریان و سوزان میرویم رشک بر رخ تاب در دل داغ بر جان میرویم همره ما جز خیال کاکل و زلف تو نیست خود پریشانیم و با جمعی پریشان میرویم ساختن با محنت عشق تو آسانست لیک از جفای دهر و ناسازی دوران میرویم همچو بلبل بینوا دور از گلستان میشویم همچو طوطی تلخ کام از شکرستان میرویم همچو مور از پایهی تخت سلیمان گشته دور هم به یاد او سوی تخت سلیمان میرویم یعنی از خاک حریم شاه سوی ملک فارس ز اقتضای گردش گردون گردان میرویم محتشم درمان درد ما وصال یار بود وه که درد خویش را ناکرده درمان میرویم