حافظ (مقطعات)/قوت شاعرهی من سحر از فرط ملال
نسخهٔ تاریخ ۱۰ دسامبر ۲۰۱۱، ساعت ۰۱:۲۰ توسط Bellavista1957 (گفتگو | مشارکتها)
' | حافظ (مقطعات) (قوت شاعرهی من سحر از فرط ملال) از حافظ |
' |
قوت شاعرهی من سحر از فرط ملال متنفر شده از بنده گریزان میرفت نقش خوارزم و خیال لب جیحون میبست با هزاران گله از ملک سلیمان میرفت میشد آن کس که جز او جان سخن کس نشناخت من همیدیدم و از کالبدم جان میرفت چون همیگفتمش ای مونس دیرینهی من سخت میگفت و دلآزرده و گریان میرفت گفتم اکنون سخن خوش که بگوید با من کان شکر لهجهی خوشخوان خوش الحان میرفت لابه بسیار نمودم که مرو سود نداشت زانکه کار از نظر رحمت سلطان میرفت پادشاها ز سر لطف و کرم بازش خوان چه کند سوخته از غایت حرمان میرفت