حافظ (غزلیات)/مردم دیده ما جز به رخت ناظر نیست
نسخهٔ تاریخ ۱۹ سپتامبر ۲۰۱۱، ساعت ۱۵:۲۳ توسط Bellavista1957 (گفتگو | مشارکتها) (clean up using AWB)
' | حافظ (غزلیات) (مردم دیده ما جز به رخت ناظر نیست) از حافظ |
' |
مردم دیده ما جُز به رُخَت ناظر نیست دلِ سرگشته ما غیر تو را ذاکر نیست اشکم اِحرامِ طواف حَرَمَت میبندد گر چه از خونِ دلِ ریشْ دمی طاهر نیست بستهی دام و قفس باد چُو مرغ وحشی طایر سدره اگر در طلبت، طایر نیست عاشقِ مُفلس اگر قلبِ دلش کرد نثار مَکُنش عیب، که بر نقدِ روانْ قادر نیست عاقبت دست بدان سروِ بلندش برسد هر که را در طلبت همّت او قاصر نیست از روانبخشی عیسی نزنم دَم هرگز زآن که در روحفَزایی چو لبت ماهر نیست من که در آتش سودای تو آهی نزنم کِی توان گفت که بر داغْ دلم صابر نیست؟ روز اول که سر زلف تو دیدم گفتم که پریشانی این سلسله را آخِر نیست سرِ پیوندِ تو تنها نَه دل حافظ راست کیست آن کِش سرِ پیوندِ تو در خاطر نیست؟