دیوان شمس/گر شراب عشق کار جان حیوانیستی
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (گر شراب عشق کار جان حیوانیستی) از مولوی |
' |
گر شراب عشق کار جان حیوانیستی | عشق شمس الدین به عالم فاش و یک سانیستی | |
گر نه در انوار غیرت غرق بودی عشق او | حلقه گوش روان و جان انسانیستی | |
گر نبودی بزم شمس الدین برون از هر دو کون | جام او بر خاک همچون ابر نیسانیستی | |
ابر نیسان خود چه باشد نزد بحر فضل او | قاف تا قاف از میش خود موج طوفانیستی | |
آفتاب و ماه را خود کی بدی زهره شعاع | گر نه در رشک خدا سیماش پنهانیستی | |
گر جمالش ماجرا کردی میان یوسفان | یوسف مصری ابد پابند و زندانیستی | |
گر نه از لطفش بپرهیزیدمی من گفتمی | کز بهشت لطف او فردوس ریحانیستی | |
نفس سگ دندان برآوردی گزیدی پای جان | ساقیا گر نه می سرتیز دندانیستی | |
جام همچون شمع را بر آتش می برفروز | پس بسوز این عقل را گر بیت احزانیستی | |
درکش آن معشوقه بدمست را در بزم ما | کو ز مکر و عشوهها گوییی که دستانیستی | |
پس ز جام شمس تبریزی بده یک جرعهای | بعد از آن مر عاشقان را وقت حیرانیستی |