محتشم کاشانی (غزلیات)/مرا به دست غم خود گذاشتی رفتی
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | محتشم کاشانی (غزلیات) (مرا به دست غم خود گذاشتی رفتی) از محتشم کاشانی |
' |
مرا به دست غم خود گذاشتی رفتی | غم جهان همه بر من گماشت رفتی | |
سواد خط مژهام زان فراق نامه سترد | که در وداع بنامم گذاشتی رفتی | |
دل از وفا به تو میداد دست عهد ابد | ازو تو عهد گسل واگذاشتی رفتی | |
به غیر حسرت و مردن بری نداد آن تخم | که در زمین دل خسته کاشتی رفتی | |
لوای هجر که یک چند بود افکنده | تو در شکست غمش برفراشتی رفتی | |
مرا که ابرش ادبار بد به زین ماندم | تو زین بر ابلق اقبلال داشتی رفتی | |
دگر به زیستن محتشم امید مدار | چنین که در تب مرگش گذاشتی رفتی |