سعدی (غزلیات)/قیمت گل برود چون تو به گلزار آیی
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سعدی (غزلیات) (قیمت گل برود چون تو به گلزار آیی) از سعدی |
' |
قیمت گل برود چون تو به گلزار آیی | و آب شیرین چو تو در خنده و گفتار آیی | |
این همه جلوه طاووس و خرامیدن او | بار دیگر نکند گر تو به رفتار آیی | |
چند بار آخرت ای دل به نصیحت گفتم | دیده بردوز نباید که گرفتار آیی | |
مه چنین خوب نباشد تو مگر خورشیدی | دل چنین سخت نباش تو مگر خارایی | |
گر تو صد بار بیایی به سر کشته عشق | چشم باشد مترصد که دگربار آیی | |
سپر از تیغ تو در روی کشیدن نهیست | من خصومت نکنم گر تو به پیکار آیی | |
کس نماند که به دیدار تو واله نشود | چون تو لعبت ز پس پرده پدیدار آیی | |
دیگر ای باد حدیث گل و سنبل نکنی | گر بر آن سنبل زلف و گل رخسار آیی | |
دوست دارم که کست دوست ندارد جز من | حیف باشد که تو در خاطر اغیار آیی | |
سعدیا دختر انفاس تو بس دل ببرد | به چنین صورت و معنی که تو میآرایی |