سعدی (غزلیات)/کسی به عیب من از خویشتن نپردازد
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سعدی (غزلیات) (کسی به عیب من از خویشتن نپردازد) از سعدی |
' |
کسی به عیب من از خویشتن نپردازد | که هر که مینگرم با تو عشق میبازد | |
فرشتهای تو بدین روشنی نه آدمیی | نه آدمیست که بر تو نظر نیندازد | |
نه آدمی که اگر آهنین بود شخصی | در آفتاب جمالت چو موم بگدازد | |
چنین پسر که تویی راحت روان پدر | سزد که مادر گیتی به روی او نازد | |
کمان چفته ابرو کشیده تا بن گوش | چو لشکری که به دنبال صید میتازد | |
کدام گل که به روی تو ماند اندر باغ | کدام سرو که با قامتت سر افرازد | |
درخت میوه مقصود از آن بلندترست | که دست قدرت کوتاه ما بر او یازد | |
مسلمش نبود عشق یار آتشروی | مگر کسی که چو پروانه سوزد و سازد | |
مده به دست فراقم پس از وصال چو چنگ | که مطربش بزند بعد از آن که بنوازد | |
خلاف عهد تو هرگز نیاید از سعدی | دلی که از تو بپرداخت با که پردازد |