مثنوی معنوی/نصیحت مبارزان او را کی با این دل
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دفتر پنجم مثنوی (نصیحت مبارزان او را کی با این دل و زهره کی تو داری کی از کلابیسه شدن چشم کافر اسیری دست بسته بیهوش شوی و دشنه از دست بیفتد زنهار زنهار ملازم مطبخ خانقاه باش و سوی پیکار مرو تا رسوا نشوی) از مولوی |
' |
قوم گفتندش به پیکار و نبرد | با چنین زهره که تو داری مگرد | |
چون ز چشم آن اسیر بستهدست | غرقه گشتی کشتی تو در شکست | |
پس میان حملهی شیران نر | که بود با تیغشان چون گوی سر | |
کی توانی کرد در خون آشنا | چون نهای با جنگ مردان آشنا | |
که ز طاقاطاق گردنها زدن | طاقطاق جامه کوبان ممتهن | |
بس تن بیسر که دارد اضطراب | بس سر بیتن به خون بر چون حباب | |
زیر دست و پای اسپان در غزا | صد فنا کن غرقه گشته در فنا | |
این چنین هوشی که از موشی پرید | اندر آن صف تیغ چون خواهد کشید | |
چالش است آن حمزه خوردن نیست این | تا تو برمالی بخوردن آستین | |
نیست حمزه خوردن اینجا تیغ بین | حمزهای باید درین صف آهنین | |
کار هر نازکدلی نبود قتال | که گریزد از خیالی چون خیال | |
کار ترکانست نه ترکان برو | جای ترکان هست خانه خانه شو |