دیوان شمس/چهره زرد مرا بین و مرا هیچ مگو
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (چهره زرد مرا بین و مرا هیچ مگو) از مولوی |
' |
چهره زرد مرا بین و مرا هیچ مگو | درد بیحد بنگر بهر خدا هیچ مگو | |
دل پرخون بنگر چشم چو جیحون بنگر | هر چه بینی بگذر چون و چرا هیچ مگو | |
دی خیال تو بیامد به در خانه دل | در بزد گفت بیا در بگشا هیچ مگو | |
دست خود را بگزیدم که فغان از غم تو | گفت من آن توام دست مخا هیچ مگو | |
تو چو سرنای منی بیلب من ناله مکن | تا چو چنگت ننوازم ز نوا هیچ مگو | |
گفتم این جان مرا گرد جهان چند کشی | گفت هر جا که کشم زود بیا هیچ مگو | |
گفتم ار هیچ نگویم تو روا میداری | آتشی گردی و گویی که درآ هیچ مگو | |
همچو گل خنده زد و گفت درآ تا بینی | همه آتش سمن و برگ و گیاه هیچ مگو | |
همه آتش گل گویا شد و با ما میگفت | جز ز لطف و کرم دلبر ما هیچ مگو |