خواجوی کرمانی (غزلیات)/ای تتق بسته از تیره شب برقمر
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | خواجوی کرمانی (غزلیات) (ای تتق بسته از تیره شب برقمر) از خواجوی کرمانی |
' |
ای تتق بسته از تیره شب برقمر | طوطی خطت افکنده پر برشکر | |
خورده تاب از خم دلستانت کمند | گشته آب از لب درفشانت گهر | |
آهویت کرده بر شیر گردون کمین | افعیت گشته بر کوه سیمین کمر | |
هندویت رانده برشاه خاور سپه | لشکر زنگت آورده بر چین حشر | |
چشم پرخواب و رخسار همچون خورت | برده زین عاشق خسته دل خواب و خور | |
گشته هندوی خال تومشک ختن | گشته لالای لفظ تو للی تر | |
نافه را از کمند تو دل در گره | لعل را از عقیق تو خون در جگر | |
ایکه هر لحظه در خاطرم بگذری | یک زمان از سر خون ما در گذر | |
سرنهادیم بر پایت از دست دل | تا چه آید ز دست تو ما را به سر | |
سکهی روی زردم نبینی درست | زانکه نبود ترا التفاتی به زر | |
تا تو شام و سحر داری از موی و روی | شام هجران خواجو ندارد سحر |