دیوان شمس/چنگ خردم بگسل تاری من و تاری تو
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (چنگ خردم بگسل تاری من و تاری تو) از مولوی |
' |
چنگ خردم بگسل تاری من و تاری تو | هین نوبت دل میزن باری من و باری تو | |
در وحدت مشتاقی ما جمله یکی باشیم | اما چو به گفت آییم یاری من و یاری تو | |
چون احمد و بوبکریم در کنج یکی غاری | زیرا که دوی باشد غاری من و غاری تو | |
در عالم خارستان بسیار سفر کردم | اکنون بکش از پایم خاری من و خاری تو | |
سرمست بخسپ ای دل در ظل مسیح خود | آن رفت که میبودیم زاری من و زاری تو | |
من غرقه شدم در زر تو سجده کنان ای سر | بیکار نمیشاید کاری من و کاری تو | |
هر کس که مرا جوید در کوی تو باید جست | گر لیلی و مجنون است باری من و باری تو | |
دزدی که رهی میزد هنگام سیاست شد | اکنون بزنیم او را داری من و داری تو | |
خاموش که خاموشی فخری من و فخری تو | در گفتن و بیصبری عاری من و عاری تو |