دیوان شمس/مینروم هیچ از این خانه من
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (مینروم هیچ از این خانه من) از مولوی |
' |
مینروم هیچ از این خانه من | در تک این خانه گرفتم وطن | |
خانه یار من و دارالقرار | کفر بود نیت بیرون شدن | |
سر نهم آن جا که سرم مست شد | گوش نهم سوی تنن تنتنن | |
نکته مگو هیچ به راهم مکن | راه من این است تو راهم مزن | |
خانه لیلی است و مجنون منم | جان من این جاست برو جان مکن | |
هر کی در این خانه درآید ورا | همچو منش باز بماند دهن | |
خیز ببند آن در اما چه سود | قارع در گشت دو صد درشکن | |
ای خنک آن را که سرش گرم شد | ز آتش روی چو تو شیرین ذقن | |
آن رخ چون ماه به برقع مپوش | ای رخ تو حسرت هر مرد و زن | |
این در رحمت که گشادی مبند | ای در تو قبله هر ممتحن | |
شمع تویی شاهد تو باده تو | هم تو سهیلی و عقیق یمن | |
باقی عمر از تو نخواهم برید | حلقه به گوش توام و مرتهن | |
مینرمد شیر من از آتشت | مینرمد پیل من از کرگدن | |
تو گل و من خار که پیوستهایم | بیگل و بیخار نباشد چمن | |
من شب و تو ماه به تو روشنم | جان شبی دل ز شبم برمکن | |
شمع تو پروانه جانم بسوخت | سر پی شکرانه نهم بر لگن | |
جان من و جان تو هر دو یکی است | گشته یکی جان پنهان در دو تن | |
جان من و تو چو یکی آفتاب | روشن از او گشته هزار انجمن | |
وقت حضور تو دو تا گشت جان | رسته شد از تفرقه خویشتن | |
تن زدم از غیرت و خامش شدم | مطرب عشاق بگو تن مزن | |
خطه تبریز و رخ شمس دین | ماهی جان راست چو بحر عدن |