دیوان شمس/باز بهار می کشد زندگی از بهار من
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (باز بهار می کشد زندگی از بهار من) از مولوی |
' |
باز بهار می کشد زندگی از بهار من | مجلس و بزم می نهد تا شکند خمار من | |
من دل پردلان بدم قوت صابران بدم | برد هوای دلبری هم دل و هم قرار من | |
تند نمود عشق او تیز شدم ز تندیش | گفت برو ندیدهای تیزی ذوالفقار من | |
از قدم درشت او نرم شدهست گردنم | تا چه کشد دگر از او گردن نرمسار من | |
پخته نجوشد ای صنم جوش مده که پختهام | کز سر دیگ می رود تا به فلک بخار من | |
هین که بخار خون من باخبر است از غمت | تا نبرد به آسمان راز دل نزار من | |
روح گریخت پیش تو از تن همچو دوزخم | شرم بریخت پیش تو دیده شرمسار من |