خواجوی کرمانی (غزلیات)/اشکست که میگردد در کوی تو همرازم
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | خواجوی کرمانی (غزلیات) (اشکست که میگردد در کوی تو همرازم) از خواجوی کرمانی |
' |
اشکست که میگردد در کوی تو همرازم | و آهست که میآید در عشق تو دمسازم | |
سر حلقهی رندان کرد آن طره طرارم | دردیکش مستان کرد آن غمزهی غمازم | |
گر صبر کند باری مشکل نشود کارم | ور دیده بدوزد لب بیرون نفتد رازم | |
جامی بده ای ساقی تا چهره برافروزم | راهی بزن ای مطرب تا خرقه دراندازم | |
در چنگ تو همچون نی مینالم و میزارم | بر بوی تو همچون عود میسوزم و میسازم | |
این ضربت بی قانون تا چند زنی برمن | یک روز چو چنگ آخر در برکش و بنوازم | |
هر دم که روان گردی جان در رهت افشانم | وان لحظه که باز آئی سر در قدمت بازم | |
چون با تو نپردازم آتشکده دل را | کز آتش سودایت با خویش نپردازم | |
در صومعه چون خواجو تا چند فرود آیم | باشد که بود روزی در میکده پروازم |