خواجوی کرمانی (غزلیات)/باز چون بلبل بصد دستان ببستان آمدیم
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | خواجوی کرمانی (غزلیات) (باز چون بلبل بصد دستان ببستان آمدیم) از خواجوی کرمانی |
' |
باز چون بلبل بصد دستان ببستان آمدیم | باز چون مرغان شبگیری خوش الحان آمدیم | |
گر بدامن دوستان گل میبرند از بوستان | ما بکام دوستان با گل ببستان آمدیم | |
آستین افشان برون رفتیم چون سرو از چمن | دوستان دستی که دیگر پای کوبان آمدیم | |
همچو گل یک سال اگر کردیم غربت اختیار | مژده بلبل را که دیگر با گلستان آمدیم | |
از میان بوستان چو بید اگر لرزان شدیم | بر کنار چشمه چون سرو خرامان آمدیم | |
چشم روشن گشتهایم اکنون که بعد از مدتی | از چه کنعان بسوی ماه کنعان آمدیم | |
جان ما گر ما برفتیم از سر پیمان نرفت | ساقیا پیمانه ده چون ما به پیمان آمدیم | |
گر پریشان رفتهایم اکنون تو خاطر جمع دار | کاین زمان بر بوی آن زلف پریشان آمدیم | |
صبر در کرمان بسی کردیم خواجو وز وطن | رخت بر بستیم و دیگر سوی کرمان آمدیم |