خواجوی کرمانی (غزلیات)/گهم رانی و گه دشنام خوانی
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | خواجوی کرمانی (غزلیات) (گهم رانی و گه دشنام خوانی) از خواجوی کرمانی |
' |
گهم رانی و گه دشنام خوانی | تو دانی گر بخوانی ور برانی | |
من از عالم برون از آستانت | نمیدانم دری باقی تو دانی | |
چه باشد گر غریبی را بپرسی | چه خیزد گر اسیری را بخوانی | |
ز بس کز نالهی من در فغانست | کند کوه گرانم دل گرانی | |
چو من دور از تو بر آتش نشستم | تو میخواهی که بر خاکم نشانی | |
بزد راهم سماع ارغنونی | ببرد آبم شراب ارغوانی | |
بیا تا با جوانان باده نوشیم | که بر بادست دوران جوانی | |
زهی رویت گل باغ بهشتی | خط سبزت مثال آسمانی | |
ترا سرو روان گفتن روا نیست | که از سر تا قدم عین روانی | |
چو نام شکرت گفتم خرد گفت | ندیدم کس بدین شیرین زبانی | |
خضر گر چشمهی نوشت بدیدی | بشستی دست از آب زندگانی | |
بهر سو گو مرو چشم تو زانروی | که بر مردم فتد از ناتوانی | |
بیاد لعل در پاش تو خواجو | کند گاه سخن گوهر فشانی |