خواجوی کرمانی (غزلیات)/نشان بی نشانان بی نشانیست
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | خواجوی کرمانی (غزلیات) (نشان بی نشانان بی نشانیست) از خواجوی کرمانی |
' |
نشان بی نشانان بی نشانیست | زبان بی زبانان بی زبانیست | |
دوای دردمندان دردمندیست | سزای مهربانان مهربانیست | |
ورای پاسبانی پادشاهیست | بجای پادشاهی پاسبانیست | |
چو جانان سرگران باشد بپایش | سبک جان در نیفشاندن گرانیست | |
خوش آن آهوی شیرافکن که دایم | توانایی او در ناتوانیست | |
مگر پیروزهی خط تو خضرست | که لعلت عین آب زندگانیست | |
بلی صورت بود عنوان معنی | نه اینصورت که سر تا سر معانیست | |
سحر فریاد شب خیزان درین راه | تو پنداری درای کاروانیست | |
خط زرنگاریت بر صفحهی ماه | سوادی از مثال آسمانیست | |
مغان زنده دلرا خوان که در دیر | مراد از زندخوانی زنده خوانیست | |
چو خواجو آستین برعالم افشان | که شرط رهروان دامن فشانیست |