دیوان شمس/یکی مطرب همیخواهم در این دم
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (یکی مطرب همیخواهم در این دم) از مولوی |
' |
یکی مطرب همیخواهم در این دم | که نشناسد ز مستی زیر از بم | |
حریفی نیز خواهم غمگساری | ز بیخویشی نداند شادی از غم | |
همه اجزای او مستی گرفته | مبدل گشته از اولاد آدم | |
مسلمانی منور گشته از وی | مسلم گشته از هستی مسلم | |
چو با نه کس بیاید بشمری ده | ده تو نه بود از ده یکی کم | |
خدایا نوبتی مست بفرست | که ما از می دهل کردیم اشکم | |
دهل کوبان برون آییم از خویش | که ما را عزم ساقی شد مصمم | |
دهلزن گر نباشد عید عید است | جهان پرعید شد والله اعلم | |
پراکنده بخواهم گفت امروز | چه گوید مرد درهم جز که درهم | |
مگر ساقی بینداید دهانم | از آن جام و از آن رطل دمادم | |
مرادم کیست زینها شمس تبریز | ازیرا شمس آمد جان عالم |