دیوان شمس/تا عاشق آن یارم بیکارم و بر کارم
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (تا عاشق آن یارم بیکارم و بر کارم) از مولوی |
' |
تا عاشق آن یارم بیکارم و بر کارم | سرگشته و پابرجا ماننده پرگارم | |
ماننده مریخی با ماه و فلک خشمم | وز چرخ کله زرین در ننگم و در عارم | |
گر خویش منی یارا می بین که چه بیخویشم | ز اسرار چه می پرسی چون شهره و اظهارم | |
جز خون دل عاشق آن شیر نیاشامد | من زاده آن شیرم دلجویم و خون خوارم | |
رنجورم و می دانی هم فاتحه می خوانی | ای دوست نمیبینی کز فاتحه بیمارم | |
حلاج اشارت گو از خلق به دار آمد | وز تندی اسرارم حلاج زند دارم | |
اقرار مکن خواجه من با تو نمیگویم | من مرده نمیشویم من خاره نمیخارم | |
ای منکر مخدومی شمس الحق تبریزی | ز اقرار چو تو کوری بیزارم و بیزارم |