حافظ (غزلیات)/جهان بر ابروی عید از هلال وسمه کشید
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | حافظ (غزلیات) (جهان بر ابروی عید از هلال وسمه کشید) از حافظ |
' |
جهان بر ابروی عید از هلال وسمه کشید | هلال عید در ابروی یار باید دید | |
شکسته گشت چو پشت هلال قامت من | کمان ابروی یارم چو وسمه بازکشید | |
مگر نسیم خطت صبح در چمن بگذشت | که گل به بوی تو بر تن چو صبح جامه درید | |
نبود چنگ و رباب و نبید و عود که بود | گل وجود من آغشته گلاب و نبید | |
بیا که با تو بگویم غم ملالت دل | چرا که بی تو ندارم مجال گفت و شنید | |
بهای وصل تو گر جان بود خریدارم | که جنس خوب مبصر به هر چه دید خرید | |
چو ماه روی تو در شام زلف میدیدم | شبم به روی تو روشن چو روز میگردید | |
به لب رسید مرا جان و برنیامد کام | به سر رسید امید و طلب به سر نرسید | |
ز شوق روی تو حافظ نوشت حرفی چند | بخوان ز نظمش و در گوش کن چو مروارید |