دیوان شمس/تو چشم شیخ را دیدن میاموز
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (تو چشم شیخ را دیدن میاموز) از مولوی |
' |
تو چشم شیخ را دیدن میاموز | فلک را راست گردیدن میاموز | |
تو کل را جمع این اجزا مپندار | تو گل را لطف و خندیدن میاموز | |
تو بگشا چشم تا مهتاب بینی | تو مه را نور بخشیدن میاموز | |
تو عقل خویش را از می نگهدار | تو می را عقل دزدیدن میاموز | |
تو باز عقل را صیادی آموز | چنین بیهوده پریدن میاموز | |
یتیمان فراقش را بخندان | یتیمان را تو نالیدن میاموز | |
دل مظلوم را ایمن کن از ترس | دل او را تو لرزیدن میاموز | |
تو ظالم را مده رخصت به تأویل | ستیزا را ستیزیدن میاموز | |
زبان را پردگی میدار چون دل | زبان را پرده بدریدن میاموز | |
تو در معنی گشا این چشم سر را | چو گوشش حرف برچیدن میاموز |