دیوان شمس/مرغی که ناگهانی در دام ما درآمد
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (مرغی که ناگهانی در دام ما درآمد) از مولوی |
' |
مرغی که ناگهانی در دام ما درآمد | بشکست دامها را بر لامکان برآمد | |
از باده گزافی شد صاف صاف صافی | وز درد هر دو عالم جوشید و بر سر آمد | |
جان را چو شست از گل معراج برشد آن دل | آن جا چو کرد منزل آن جاش خوشتر آمد | |
در عالم طراوت او یافت بس حلاوت | وز وصف لاله رویان رویش مزعفر آمد | |
زان ماه هر که ماند وین نقش را نخواند | در نقش دین بماند والله که کافر آمد | |
ز اوصاف خود گذشتم وز خود برهنه گشتم | زیرا برهنگان را خورشید زیور آمد | |
الله اکبر تو خوش نیست با سر تو | این سر چو گشت قربان الله اکبر آمد | |
هر جان باملالت دورست از این جلالت | چون عشق با ملولی کشتی و لنگر آمد | |
ای شمس حق تبریز دل پیش آفتابت | در کم زنی مطلق از ذره کمتر آمد |