دیوان شمس/گویند به بلا ساقون ترکی دو کمان دارد
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (گویند به بلا ساقون ترکی دو کمان دارد) از مولوی |
' |
گویند به بلا ساقون ترکی دو کمان دارد | ور زان دو یکی کم شد ما را چه زیان دارد | |
ای در غم بیهوده از بوده و نابوده | کاین کیسه زر دارد وان کاسه و خوان دارد | |
در شام اگر میری زینی به کسی بخشد | جانت ز حسد این جا رنج خفقان دارد | |
جز غمزه چشم شه جز غصه خشم شه | والله که نیندیشد هر زنده که جان دارد | |
دیوانه کنم خود را تا هرزه نیندیشم | دیوانه من از اصلم ای آنک عیان دارد | |
چون عقل ندارم من پیش آ که تویی عقلم | تو عقل بسی آن را کو چون تو شبان دارد | |
گر طاعت کم دارم تو طاعت و خیر من | آن را که تویی طاعت از خوف امان دارد | |
ای کوزه گر صورت مفروش مرا کوزه | کوزه چه کند آن کس کو جوی روان دارد | |
تو وقف کنی خود را بر وقف یکی مرده | من وقف کسی باشم کو جان و جهان دارد | |
تو نیز بیا یارا تا یار شوی ما را | زیرا که ز جان ما جان تو نشان دارد | |
شمس الحق تبریزی خورشید وجود آمد | کان چرخ چه چرخست آن کان جا سیران دارد |