اوحدی مراغهای (غزلیات)/دل من فتنه شد بر یار دیگر
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | اوحدی مراغهای (غزلیات) (دل من فتنه شد بر یار دیگر) از اوحدی مراغهای |
' |
دل من فتنه شد بر یار دیگر | چه خواهی کردن، ای دل، بار دیگر؟ | |
ندیدم در تو چندان کاردانی | که اندر پیش گیری کار دیگر | |
بهل، تا بر سرما پاره گردد | به نام نیک یک دستار دیگر | |
ازان زاری نه بیزاری، همانا | که از نو مینهی بازار دیگر | |
میانت را نبود آن بند غم بس؟ | که میبندی بدو زنار دیگر | |
چنان زان رخنها نیکت نیامد | که خواهی جستن از دیوار دیگر | |
مرا گویی: کزین یک برخوری تو | چه برخوردم ز پنج و چار دیگر؟ | |
چرا دلدار نو میآزمایی؟ | چو دیدی جور آن دلدار دیگر | |
چو آسانت نشد دشوار، بنشین | چو افتادی درین دشوار دیگر؟ | |
گرین برق آن چنان سوزد، که دیدم | که دارد طاقت دیدار دیگر؟ | |
تو آن افسانه و افسون ندانی | کزین سوراخ گیری مار دیگر | |
مکن دعوی به عشق شاهدان پر | که موقوفی به این اقرار دیگر | |
بهل عشقی که کشتست اوحدی را | بسان اوحدی بسیار دیگر |