عطار (غزلیات)/لب تو مردمی دیده دارد
نسخهٔ تاریخ ۶ فوریهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۰۸:۲۱ توسط Rostamfarokhzad (گفتگو | مشارکتها)
' | عطار (غزلیات) (لب تو مردمی دیده دارد) از عطار |
' |
لب تو مردمی دیده دارد | ولی زلف تو سر گردیده دارد | |
که داند تا سر زلف تو در چین | چه زنگی بچه ناگردیده دارد | |
چو حسنت مینگنجد در جهانی | به جانم چون رهی دزدیده دارد | |
چو مژه بر سر چشمت نشاند | سر یک مژه هر کو دیده دارد | |
وصال تو مگر در چین زلف است | که چندین پردهی دریده دارد | |
کنون هر کو به جان وصل تو میجست | اگر دارد طمع بریده دارد | |
از آن شوریدهام از پستهی تو | که شور او بسی شوریده دارد | |
خیال روی تو استاد در قلب | ز بهر کین زره پوشیده دارد | |
اگر آهنگ خون ریزی ندارد | چرا چندین به خون غلطیده دارد | |
فرید از تو دلی دارد چو بحری | که بحری خون چنین جوشیده دارد |