محتشم کاشانی (غزلیات)/با من بدی امروز زاطوار تو پیداست
نسخهٔ تاریخ ۴ فوریهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۱۷:۱۷ توسط Rostamfarokhzad (گفتگو | مشارکتها)
' | محتشم کاشانی (غزلیات) (با من بدی امروز زاطوار تو پیداست) از محتشم کاشانی |
' |
با من بدی امروز زاطوار تو پیداست | بدگو سخنی گفته ز گفتار تو پیداست | |
همت آئینهی نیر دلان صورت خوبت | این صورت از آئینهی رخسار تو پیداست | |
آن نکته سربسته که مستی است بیانش | ز آشفتگی بستن دستار تو پیداست | |
از خون یکی کردهی امروز صبوحی | از سرخوشی نرگس خونخوار تو پیداست | |
ساغر زده میآئی و کیفیت مستی | از بی سر و سامانی رفتار تو پیداست | |
داری سر آزار که تهدید نهانی | از جنبش لبهای شکر بار تو پیداست | |
دزدیده بهم بر زدهای خاطر جمعی | از درهمی طره طرار تو پیداست | |
در حرف زدن محتشم از حیرت آن رو | رفته است شعور تو ز اشعار تو پیداست |