انوری (مقطعات)/جور یکسر جهان چنان بگرفت
نسخهٔ تاریخ ۴ فوریهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۰۸:۱۴ توسط Rostamfarokhzad (گفتگو | مشارکتها)
' | انوری (مقطعات) (جور یکسر جهان چنان بگرفت) از انوری |
' |
جور یکسر جهان چنان بگرفت | که همی بوی عدل نتوان برد | |
وز بزرگی که نفس حادثه راست | میشناسم که فاعلیست نه خرد | |
وز طریق دگر شناختهام | که ره جور جابران بسپرد | |
ماند یک چیز اینکه او چو بکرد | تختهی دیگران چرا بسترد | |
نه همه مغز به که لختی پوست | نه همه صاف به که بعضی درد | |
ور تو بر اتفاق و بخت نهی | چون کلاهی ببایدش زد و برد | |
عقل آغاز کار کم نکند | نه در این ماجرا کم است از کرد | |
وانکه قسمی به خویشتن بربست | خویشتن را شریک ملک شمرد | |
وانکه دست از چرا و چون بکشید | وقت تسلیم هم قدم نفشرد | |
خواجه دانی که چیست حاصل کار | تا نباید عنان به دیو سپرد | |
متفکر همی بباید زیست | متحیر همی بباید مرد |