دیوان فخر شیرازی/خوشۀ پروین
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
شاهد وصل | خوشۀ پروین از فخر شیرازی |
دفتر طامات |
دیوان فخر شیرازی |
گفتم ای سلطان مه رویان مکش زار این غریب | گفت از سودای شاهان بگذرد مسکین غریب | |
گفتمش این دعوت عامت چه حاصل داشت گفت | صحبت یک آشنا و لطف بر چندین غریب | |
گفتمش شاها تو را بازی درویشان چکار | گفت یکسانند در غربت شه و مسکین غریب | |
گفتمش ایمن نیم بر جان و دل زان زلف و خال | گفت نبود قتل و غارت زین دو بی آئین غریب | |
گفتمش چون در میان جمع بشناسم تو را | گفت اندر آهوانست آهوی مشکین غریب | |
گفتم ای از خاک پایت آبرویم تا به کی | بی گل رویت درین گلشن گل و نسرین غریب | |
گفت برق این تمنا خرمن صد مه بسوخت | نیست باری گر بسوزد خوشۀ پروین غریب | |
گفتمش آه و فغان هر کسی از دشمن است | ما ز دست دوست نالانیم و باشد این غریب | |
گفت میخواهی چه زین درگه رسد فخر از خدا | خیز و فکر آشنا کن بیش ازین منشین غریب |
***