دیوان بیدل شیرازی/ سنبل تر
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
آه مسکینان | سنبل تر از بیدل شیرازی |
' |
دیوان بیدل شیرازی |
دست بر آن زلف تابدار مزن هان | خویش میفکن به خیره در دم ثعبان | |
زلف تو چون اژدها و روی تو چون ماه | ماه به دم در کشیده اژدر بی جان | |
طشت اگر می زنند ماه چو بگرفت | دل طپد اندر درون سینه ام از آن | |
جز رخ و زلف تو این شگفت که دیدست | سنبل تر را که رسته زآتش سوزان | |
زلف مخوانش که هندوئیست فسونگر | روی مدانش که آتشی است فروزان | |
گر نه فسونساز زلفت از چه عیان کرد | در دل شبهای تیره مهر درخشان | |
بسته کمر چشم تو به قتل که دیگر | کز مژه بر کف گرفته خنجر بران | |
گر تو گشودی کمین به کشتن بیدل | از چه کمان زابروان کشیدی چو چوگان |
***