دیوان بیدل شیرازی/کار صید دل
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
می کهنه | کار صید دل از بیدل شیرازی |
خونین دلان |
دیوان بیدل شیرازی |
ما به غم خو کرده ایم و غم بما خو کرده است | بخت گو بیدار شو دولت به ما رو کرده است | |
کرده پنهان آفتابی را به زیر سایه ای | جادوئی بین تا چه حد آن زلف هندو کرده است | |
چون نشد از تیر مژگان کار صید دل تمام | زان حوالت قتل ما بر تیغ ابرو کرده است | |
گر وفا یا جور بر لب نیست ما را غیر شکر | کانچه با ما آن نکو رو کرده نیکو کرده است | |
شکر اگر گوید کسی از دوست از خود گفته است | ور شکایت میکند از بخت از او کرده است | |
گر به دام آرد ضعیفی را چو من نبود شگفت | از نگاهی آن که شیران صید آهو کرده است | |
صبح نوروز است آنرا کش همی خوانم جمال | یا شب یلدا که آنرا نام گیسو کرده است | |
گشته صید زلف و رخسارش دل دیوانه ام | هندواش دیوانه ای را باز جادو کرده است | |
نیست گر دیوانه خسبد از چه در پهلوی مار | نیست گر پروانه با آتش چرا خو کرده است | |
عقل را شوق رخش بندی به زانو بسته است | عشق را ذوق لبش خاری به پهلو کرده است | |
سر گران با بیدل و سر خوش به غیری جان من | باز کار خویش را گویا که بدگو کرده است |
***