مشــتاقان بیدل شیرازی
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
تا شرح دهم حسنت نطق دگرم باید | ور نه به زبان خلق وصف تو نمی شاید |
معنی که جمالت راست آن صورت روحانی | در لفظ نمی گنجد در وصف نمی آید |
هر صبح به بام آید از بهر تماشا خور | یا بو که مه من رخ از روزنه بنماید |
بر ماه جمالت مهر گر زانکه نه پا بست است | از چیست که چون عشاق یک لحظه نیاساید |
آن نرگس جادویت دلها همه بفریبد | وان لعل سخن گویت غمها همه بزداید |
گو با بت سنگین دل در مهر و وفا میکوش | کین لطف نمی ماند وین حسن نمی پاید |
تا آنکه نگوید خصم کین صید زبونی بود | بر خون دل ما دست گو دوست بیالاید |
بزمی که تویی آنجا بر مجمره حاجت نیست | کس عود نمی سوزد کس مشک نمی آید |
گر بزم بیارایند از بهر قدوم دوست | آیی چو تو مجلس ها در روی تو آرایند |
آن تاب که مویش راست وآن آب که رویش را | جان ها همه بربندد دلها همه برباید |
موئیست میان او ماهست رخش لیکن | جان و دل مشتاقان زین هر دو بیاساید |
دین و دل صد بیدل یک لحظه دهد بر باد | آن موی چو بربندد وآن روی چو بگشاید |
در ویکیپدیا موجود است: