انوری (مقطعات)/در مرثیهی موئیدالدین
' | انوری (مقطعات) (در مرثیهی موئیدالدین) از انوری |
' |
در مرثیهی موئیدالدین هرکس اثری همی نماید گفتم که تشبهی کنم نیز باشد که تسلیی فزاید لیکن پس از آن جهان معنی خود طبع سخن همی نزاید با این همه شرح حال شرطست شرطی نه که طبع هرزه لاید در جوف سپهر تنگدل بود عنقا به قفص درون نیاید میگفت کجاست باد فضلی کم زین سر خاک در رباید یزدان که گرهگشای فضلش بند قدر و قضا گشاید بشنید به استماع لایق چونان که جز آنچنان نشاید لطفش به رسالت اجل گفت کاین زبدهی صنع می چه باید بر شاخ مزاج بلبل جانت تا چند نوای غم سراید گر مختصرست عالم کون رای تو بدو نمیگراید بخرام که سکنهی دگر هست تا آن دگرت چگونه آید