انوری (غزلیات)/از نازکی که رنگ رخ یار مینماید
نسخهٔ تاریخ ۸ سپتامبر ۲۰۱۱، ساعت ۲۰:۳۴ توسط Bellavista1957 (گفتگو | مشارکتها)
' | انوری (غزلیات) (از نازکی که رنگ رخ یار مینماید) از انوری |
' |
از نازکی که رنگ رخ یار مینماید گل با همه لطافت او خار مینماید وانجا که سایهی سر زلفش رخ بپوشد روز آفتاب بر سر دیوار مینماید داعی عشق او چو به بازار دین برآید سجادهها به صورت زنار مینماید در باغ روزگار ز بیداد نرگس او تا شاخ نرگسی به مثل دار مینماید فردای وعدههاش چنان روزگار خواهد کامسال با بهانهی او پار مینماید گفتم که بوسه گفت که زر گفتمش که جان گفت ای زبون نگر که خریدار مینماید گفتم که جان به از زر گفتا که گر چنین است زانم ازین متاع به خروار مینماید تدبیر چه که هرکه ز گیتی به کاری آمد در کار او فروشد و هم کار مینماید زینسان که ماندهاند کرا کار ازو برآید چون کار انوری ز غمش زار مینماید