سعدی (غزلیات)/ما بی تو به دل برنزدیم آب صبوری
' | سعدی (غزلیات) (ما بی تو به دل برنزدیم آب صبوری) از سعدی |
' |
ما بی تو به دل برنزدیم آب صبوری چون سنگ دلان دل بنهادیم به دوری بعد از تو که در چشم من آید که به چشمم گویی همه عالم ظلماتست و تو نوری خلقی به تو مشتاق و جهانی به تو روشن ما از تو گریزان و تو از خلق نفوری جز خط دلاویز تو بر طرف بناگوش سبزه نشنیدم که دمد بر گل سوری در باغ رو ای سرو خرامان که خلایق گویند مگر باغ بهشتست و تو حوری روی تو نه روییست کز او صبر توان کرد لیکن چه کنم گر نکنم صبر ضروری سعدی به جفا دست امید از تو ندارد هم جور تو بهتر که ز روی تو صبوری