سعدی (غزلیات)/سرو بستانی تو یا مه یا پری
' | سعدی (غزلیات) (سرو بستانی تو یا مه یا پری) از سعدی |
' |
سرو بستانی تو یا مه یا پری یا ملک یا دفتر صورتگری رفتنی داری و سحری میکنی کاندر آن عاجز بماند سامری هر که یک بارش گذشتی در نظر در دلش صد بار دیگر بگذری میروی و اندر پیت دل میرود باز میآیی و جان میپروری گر تو شاهد با میان آیی چو شمع مبلغی پروانهها گرد آوری چند خواهی روی پنهان داشتن پرده میپوشی و بر ما میدری روزی آخر در میان مردم آی تا ببیند هر که میبیند پری آفتاب از منظر افتد در رواق چون تو را بیند بدین خوش منظری جان و خاطر با تو دارم روز و شب نقش بر دل نام بر انگشتری سعدی از گرمی بخواهد سوختن بس که تو شیرینی از حد میبری