سعدی (غزلیات)/خلاف شرط محبت چه مصلحت دیدی

از مشروطه
نسخهٔ تاریخ ‏۴ دسامبر ۲۰۱۱، ساعت ۰۱:۳۸ توسط Bellavista1957 (گفتگو | مشارکت‌ها) (clean up using AWB)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخه جدیدتر← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' سعدی (غزلیات) (خلاف شرط محبت چه مصلحت دیدی)
از سعدی
'


خلاف شرط محبت چه مصلحت دیدی که برگذشتی و از دوستان نپرسیدی گرفتمت که نیامد ز روی خلق آزرم که بی‌گنه بکشی از خدا نترسیدی بپوش روی نگارین و موی مشکین را که حسن طلعت خورشید را بپوشیدی هزار بی‌دل مشتاق را به حسرت آن که لب به لب برسد جان به لب رسانیدی محل و قیمت خویش آن زمان بدانستم که برگذشتی و ما را به هیچ نخریدی هزار بار بگفتیم و هیچ درنگرفت که گرد عشق مگرد ای فقیر و گردیدی تو را ملامت رندان و عاشقان سعدی دگر حلال نباشد که خود بلغزیدی به تیغ می‌زد و می‌رفت و باز می‌نگریست که ترک عشق نگفتی سزای خود دیدی