سعدی (غزلیات)/گرم بازآمدی محبوب سیم اندام سنگین دل
' | سعدی (غزلیات) (گرم بازآمدی محبوب سیم اندام سنگین دل) از سعدی |
' |
گَرَم بازآمدی محبوب سیم اندام سنگین دل گُل از خارم برآوردی و خار از پا و پا از گِل اَیا باد سحرگاهی! گر این شب روز میخواهی از آن خورشید خرگاهی برافکن دامن محمل گر او سرپنجه بگشاید که عاشق میکُشَم شاید هزارش صید پیش آید به خون خویش مستعجل گروهی همنشین من خلاف عقل و دین من بگیرند آستین من که دست از دامنش بگسل ملامتگوی عاشق را چه گوید مردم دانا؟ که حال غرقه در دریا نداند خُفته بر ساحل به خونم گر بیالاید دو دست نازنین شاید نه قتلم خوش همیآید که دست و پنجهی قاتل اگر عاقل بود داند که مجنون صبر نتواند شتر جایی بخواباند که لیلی را بود منزل ز عقل اندیشهها زاید که مردم را بفرساید گرت آسودگی باید برو عاشق شو ای عاقل مرا تا پای میپوید طریق وصل میجوید بِهِل تا عقل میگوید زهی سودای بیحاصل عجایب نقشها بینی خلاف رومی و چینی اگر با دوست بنشینی ز دنیا و آخرت غافل در این معنی سخن باید که جز سعدی نیاراید که هرچ از جان برون آید نشیند لاجَرَم بر دل