سعدی (غزلیات)/دلم دل از هوس یار بر نمیگیرد
' | سعدی (غزلیات) (دلم دل از هوس یار بر نمیگیرد) از سعدی |
' |
دلم دل از هوس یار بر نمیگیرد طریق مردم هشیار بر نمیگیرد بلای عشق خدایا ز جان ما برگیر که جان من دل از این کار بر نمیگیرد همیگدازم و میسازم و شکیباییست که پرده از سر اسرار بر نمیگیرد وجود خسته من زیر بار جور فلک جفای یار به سربار بر نمیگیرد رواست گر نکند یار دعوی یاری چو بار غم ز دل یار بر نمیگیرد چه باشد ار به وفا دست گیردم یک بار گرم ز دست به یک بار بر نمیگیرد بسوخت سعدی در دوزخ فراق و هنوز طمع از وعده دیدار بر نمیگیرد