سعدی (غزلیات)/آن که بر نسترن از غالیه خالی دارد

از مشروطه
نسخهٔ تاریخ ‏۴ دسامبر ۲۰۱۱، ساعت ۰۱:۱۹ توسط Bellavista1957 (گفتگو | مشارکت‌ها) (clean up using AWB)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخه جدیدتر← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' سعدی (غزلیات) (آن که بر نسترن از غالیه خالی دارد)
از سعدی
'


آن که بر نسترن از غالیه خالی دارد الحق آراسته خلقی و جمالی دارد درد دل پیش که گویم که بجز باد صبا کس ندانم که در آن کوی مجالی دارد دل چنین سخت نباشد که یکی بر سر راه تشنه می‌میرد و شخص آب زلالی دارد زندگانی نتوان گفت و حیاتی که مراست زنده آنست که با دوست وصالی دارد من به دیدار تو مشتاقم و از غیر ملول گر تو را از من و از غیر ملالی دارد مرغ بر بام تو ره دارد و من بر سر کوی حبذا مرغ که آخر پر و بالی دارد غم دل با تو نگویم که نداری غم دل با کسی حال توان گفت که حالی دارد طالب وصل تو چون مفلس و اندیشه گنج حاصل آنست که سودای محالی دارد عاقبت سر به بیابان بنهد چون سعدی هر که در سر هوس چون تو غزالی دارد