سعدی (غزلیات)/ای پیک پی خجسته که داری نشان دوست
' | سعدی (غزلیات) (ای پیک پی خجسته که داری نشان دوست) از سعدی |
' |
ای پیک پیخجسته که داری نشان دوست با ما مگو بجز سخن دل نشان دوست حال از دهان دوست شنیدن چه خوش بود یا از دهان آنکه شنید از دهان دوست ای یار آشنا، علم کاروان کجاست تا سر نهیم بر قدم ساربان دوست گر زر فدای دوست کنند اهل روزگار ما سر فدای پای رسالت رسان دوست دردا و حسرتا! که عنانم ز دست رفت دستم نمیرسد که بگیرم عنان دوست رنجور عشق دوست چنانم که هرکه دید رحمت کند، مگر دل نامهربان دوست گر دوست بنده را بکشد یا بپرورد تسلیم ازآن بنده و فرمان ازآن دوست گر آستین دوست بیفتد به دست من چندان که زندهام سر من و آستان دوست بیحسرت از جهان نرود هیچ کس بهدر الا شهید عشق، به تیر از کمان دوست بعد از تو هیچ در دل سعدی گذر نکرد وان کیست در جهان که بگیرد مکان دوست